سر ناهار روز پنج شنبه آيسان اصرار كرد كه با هم جناق بشكنيم.
جاي شما خالي ، ناهار بلدرچين پخته بودم و آيسان با دو سه تا جناق كوچولو با من ، آني وبعد هم با باباش جناق شكوند...
ازم قول گرفت كه اگه منو «فراموش» كرد من براش يه نيني دنيا بيارم!!!!؟؟؟ ;
منم گفتم پس اگه من بردم بچه بي بچه...
چند ماهيه كه شديدا گير داده كه خواهر يا برادر ميخواد.... بعضي موقعها ميگه هم خواهر و هم برادر.... اصلا سه تا باشيم خوبه...
وقتي ازش بردم هاي هاي گريه مي كرد نه براي اينكه باخته بلكه براي اينكه من نمي خوام نيني دار بشم.
جاي شما خالي ، ناهار بلدرچين پخته بودم و آيسان با دو سه تا جناق كوچولو با من ، آني وبعد هم با باباش جناق شكوند...
ازم قول گرفت كه اگه منو «فراموش» كرد من براش يه نيني دنيا بيارم!!!!؟؟؟ ;
منم گفتم پس اگه من بردم بچه بي بچه...
چند ماهيه كه شديدا گير داده كه خواهر يا برادر ميخواد.... بعضي موقعها ميگه هم خواهر و هم برادر.... اصلا سه تا باشيم خوبه...
وقتي ازش بردم هاي هاي گريه مي كرد نه براي اينكه باخته بلكه براي اينكه من نمي خوام نيني دار بشم.