Lilypie - Personal pictureLilypie Premature Baby tickers






به وبلاگ «خاطرات آيسان خانم» خوش اومديد.





۱۳۸۹ اسفند ۱۹, پنجشنبه

نامه به همكاراي ماماني!

ديروز صبح (18-12-89) من و آيسان با هم دعوامون شد

علتش هم اين بود كه آيسان ديكتش رو ننوشته بود و مي‌گفت الان (7 صبح) به من ديكته بگو...

مدتيه كه روزا مشق وديكتش رو نمي نويسه تا من از سر كار برسم و تازه شروع ميكنه به مشق نوشتن و تازه هي ميگه موقعه مشق نوشتن پيشم بشين...
وقتي مشقاش تموم ميشه ديگه خوابش مي بره و نمي تونه ديكته بنويسه...

خلاصه ديروز 5خط بهش ديكته گفتم و زير ديكتش براي خانم معلمش يادداشت گذاشتم كه:  روزا خونه مادرجونش تكليف انجام نميده...
آيسان خيلي ناراحت شد و مي‌گفت: ننويس ننويس من ضايع ميشم... خيلي بدي...

خيلي گريه كرد وسط گريه‌اش هم گفت: اصلا من هم براي رئيس تو مي‌نويسم كه تو منو اذيت ميكني
گفتم: بنويس

بعد از اينكه آروم شد با هم ْآشتي كرديم و همديگر رو بغل كرديم و بوسيديم.  به مدرسه رسوندمش و رفتم سركار.
تو شركت كيفم رو باز كردم ديدم كه دختر وروجك من واقعا براي همكاراي من نامه نوشته

كلي گريه كردم و تصميم گرفتم كه از بعد از عيد ساعت كاريم رو كم كنم و براش بيشتر وقت بزارم . الهي كه مامان قربونش بره كه اينقدر با عجله و تندتند نوشته (آخه خطش خيلي بهتر از اينه)


هیچ نظری موجود نیست: