داشتم تخت آيسان رو مرتب ميكردم يه هو ديدم يك كاغذ كوچولو از زير بالشتش پايين افتاد...
بازم مثل هميشه دخترم براي فرشته مهربون نامه نوشته بود و گذاشته بود زير تختش تا اون برش داره و آرزوشو رو براورده كنه.
نامه روي يك كاغذ يادداشت كوچيك نوشته شده بود:
‹فرشته تو كه بهترين كس
پشت كاغذ نوشته بود:
‹قل مي دم وقتي وي برمش مدرسه
جادو نكنم›
بازم مثل هميشه دخترم براي فرشته مهربون نامه نوشته بود و گذاشته بود زير تختش تا اون برش داره و آرزوشو رو براورده كنه.
نامه روي يك كاغذ يادداشت كوچيك نوشته شده بود:
‹فرشته تو كه بهترين كس
هستي جون مادرم يه چوب
جادويي به من بده›
پشت كاغذ نوشته بود:
‹قل مي دم وقتي وي برمش مدرسه
جادو نكنم›