امروز آيسان يكي دو بار از صبح به من گفت ماماني ناخنهام بلند شده بيا بگيرش
اما من اون موقعه كارداشتم... آخه مامانا تو روزهاي تعطيل هم كلي كار دارند: جمع وجور كردن اتاقها، شستن ظرفا، غذا پختن و خلاصه يه عالمه كار ديگه كه باباها انجام نميدن!!!
خلاصه ديدم صداش درنميياد...
رفتم تو اتاق خواب..................... آخه دخترم....... خودش داشت ناخنهاشو ميگرفت............
قربونت برم دختر گلم بالاخره خودت تونستي ناخنهاتو بگيري؟
آره امروز 19 آذر 89 اولين باريه كه آيسان ناخنهاشو گفت
هر چي فكر ميكنم خودم يادم نميياد كي تونستم اين كار خطير رو انجام بدم...
البته عصري بهم ميگفت: "ماماني مثل اون موقعهها كه ناخنهامو از ته ميگرفتي ناخنهام درد ميكنه"
ناقلا نميگفت كه ناخنهام از ته گرفتم بلكه يه جوري گفت كه يعني تو خودتم اشتباه ميكردي...
اما من اون موقعه كارداشتم... آخه مامانا تو روزهاي تعطيل هم كلي كار دارند: جمع وجور كردن اتاقها، شستن ظرفا، غذا پختن و خلاصه يه عالمه كار ديگه كه باباها انجام نميدن!!!
خلاصه ديدم صداش درنميياد...
رفتم تو اتاق خواب..................... آخه دخترم....... خودش داشت ناخنهاشو ميگرفت............
قربونت برم دختر گلم بالاخره خودت تونستي ناخنهاتو بگيري؟
آره امروز 19 آذر 89 اولين باريه كه آيسان ناخنهاشو گفت
هر چي فكر ميكنم خودم يادم نميياد كي تونستم اين كار خطير رو انجام بدم...
البته عصري بهم ميگفت: "ماماني مثل اون موقعهها كه ناخنهامو از ته ميگرفتي ناخنهام درد ميكنه"
ناقلا نميگفت كه ناخنهام از ته گرفتم بلكه يه جوري گفت كه يعني تو خودتم اشتباه ميكردي...
۵ نظر:
ماشاءا...
چشم نخوري الهي!
آیسان عزیز
سلام
بزرگترین سرمایه زندگی شما این هدیه ارزشمند مادر مهربانتان خواهد بود.مادرت را در ادامه دادن به این کارش تشویق کن، نگذارکارسازمانی شریک عزیزی چون تو بشه.
آقاي ابراهيمي از لطف شما بسيار ممنونم. دختراي گلتونو ببوسيد.
اولين ها هميشه خيلي خاطره انگيزند،
اولين بار كه غلت زد، اولين بار كه دندون درآورد، اولين بار كه نشست، اولين بار كه مامان گفت، اولين بار كه مدرسه رفت...
من عاشق اون عكس با لباس ژاپونيشم!
خدا ببخشه همچون ماهِ شما رو!
اشرف جون از لطفت ممنونم
راستي اين وبلاگ باعث شده كه بتونم بعضي از اين اولينها رو ثبت كنم. متاسفانه من بر خلاف ماماناي ديگه اگه جايي ثبت نكنم تاريخها را فراموش ميكنم.
ارسال یک نظر