ديشب تلفني با خاله آزي آيسان صحبت كردم فهميدم ديروز عصر آيسان اذيتش كرده، اينقدر فلوت زده كه او سرسام گرفته... بنده خدا ....
تلفن رو روي اسپيكرگذاشتم تا آيسان و باباش هم بشنوند...
گفت: "من سرم درد ميكرد از آيسان خواستم كه فلوت نزنه يا به اتاق ديگه اي بره، نه تنها اين كار رو نكرد بلكه كنار تخت من بيش از دو ساعت فلوت زد!!!! "
بعد از تلفن و درحين صحبتها، آيسان هيچي نگفت!
بابايي آيسان از جانب دخترش عذر خواهي كرد....
بعد از نيم ساعت، آيسان با هق هق گريه پيش من اومد و دو جمله زير رو گفت:
" ماماني چرا آزي منو لو داد؟ آخه من جلو بابايي ضايع شدم"
واي خداي من! اين دختر كوچولو چه كلماتي رو بلده!؟!
آيسان از باباش حساب ميبره و دوست نداره حرمتش شكسته بشه، البته فكر ميكنم اين حالت خوبه...
خلاصه به خاله زنگ زد و ازش عذرخواهي كرد تا باباش بدونه كه اينقدرها هم بچه بدي نيست.
تلفن رو روي اسپيكرگذاشتم تا آيسان و باباش هم بشنوند...
گفت: "من سرم درد ميكرد از آيسان خواستم كه فلوت نزنه يا به اتاق ديگه اي بره، نه تنها اين كار رو نكرد بلكه كنار تخت من بيش از دو ساعت فلوت زد!!!! "
بعد از تلفن و درحين صحبتها، آيسان هيچي نگفت!
بابايي آيسان از جانب دخترش عذر خواهي كرد....
بعد از نيم ساعت، آيسان با هق هق گريه پيش من اومد و دو جمله زير رو گفت:
" ماماني چرا آزي منو لو داد؟ آخه من جلو بابايي ضايع شدم"
واي خداي من! اين دختر كوچولو چه كلماتي رو بلده!؟!
آيسان از باباش حساب ميبره و دوست نداره حرمتش شكسته بشه، البته فكر ميكنم اين حالت خوبه...
خلاصه به خاله زنگ زد و ازش عذرخواهي كرد تا باباش بدونه كه اينقدرها هم بچه بدي نيست.
۲ نظر:
سلام
به به چه دختر خانم ماهي
خدا حفظش كنه و سلامت باشه
ما هم چند بار خواستيم براي دخترمون وبلاگ درست كنيم و خاطراتش رو بنويسيم. ولي فعلا اينكار رو نكرديم چون از عهده همون يك دونه وبلاگ نت خودمون هم بر نمياييم! فعلا بهار ما خاطراتش را توي يك سررسيد مينويسه. يك طرف سررسيد هم اختصاص داره به كارهاي نويسندگي من و بهار و مامانش. از اونجا كه قصه گفتن وظيفه بابايي است و من گاهي اوقات بدم نمياد از خودم يكسري قصه ببافم! اونها را بعدش با همكاري و انشاءبهار مي نويسيم و كار طراحي تصاوير هم بر عهده مامانش است. خدا را چه ديدي شايد چند سال ديگه اين قصه ها را منشتر كرديم و پولدار شديم!!!
بهرحال ايده قشنگيه. خاطرات آيسان خانم را خواهم خوند. شاد باشيد.
شادمهر
سلام
اي جان چقد بزرگ شده دخمر گلي
ببوسش
من هنوز عكساي كوچولويشو دارم تو كامپيوترم
من زدم به تخته واسش .تو هم بزن چشمم شور نيست
ارسال یک نظر