بچه هاي كلاس اول خانم صادقي ديروز حرف «ت» و «او- و» رو ياد گرفتند. براي اينكه هر حرف تو ذهن بچه ها بمونه يكي از مادران به معلم كمك ميكنه... مثلا ديروز مادر يكي از بچه ها براي همه توت خشك آورده.
خانم از بچه ها پرسيده كي مي دونه توت چه جوري خشك مي شه؟
يكي گفته باد اونارو خشك ميكنه
دومي گفته رو شوفاژ خشك ميشن (البته بي راه هم نگفته تو زندگي صنعتي امروز همين كار رو مي كنند!)
خلاصه هر كسي يه چيز بي ربط گفته
ولي بعد يه دفعه آيسان مثل يه قهرمان وسط حرف همه پريده و. گفته خانم معلم من مي دونم چه جوري توت خشك مي شه!
حتي «سنا» هم نتونسته جواب درست رو بگه! (آخه سنا هم شاگرد زرنگيه كه آيسان هم خيلي دوستش داره و هم باهاش رقابت مي كنه) (اين تيكه رو كه سنا هم نتونسته جواب رو بگه آيسان سه بار تكرار كرد)
بله خانم كوچولوي من اينطوري گفته:
«خانم اول مامانا از مغازه توت رو مي خرن بعدش اونا رو مي شورن و مي زارن تو چندتا سيني بزرگ تو بالكن. چند روز بعد آفتاب اونا رو خشك مي كنه. مامان من اينجوري چند بار آلوهاي باغمونو خشك كرده»
خلاصه همه براش دست زدند ...
خانم از بچه ها پرسيده كي مي دونه توت چه جوري خشك مي شه؟
يكي گفته باد اونارو خشك ميكنه
دومي گفته رو شوفاژ خشك ميشن (البته بي راه هم نگفته تو زندگي صنعتي امروز همين كار رو مي كنند!)
خلاصه هر كسي يه چيز بي ربط گفته
ولي بعد يه دفعه آيسان مثل يه قهرمان وسط حرف همه پريده و. گفته خانم معلم من مي دونم چه جوري توت خشك مي شه!
حتي «سنا» هم نتونسته جواب درست رو بگه! (آخه سنا هم شاگرد زرنگيه كه آيسان هم خيلي دوستش داره و هم باهاش رقابت مي كنه) (اين تيكه رو كه سنا هم نتونسته جواب رو بگه آيسان سه بار تكرار كرد)
بله خانم كوچولوي من اينطوري گفته:
«خانم اول مامانا از مغازه توت رو مي خرن بعدش اونا رو مي شورن و مي زارن تو چندتا سيني بزرگ تو بالكن. چند روز بعد آفتاب اونا رو خشك مي كنه. مامان من اينجوري چند بار آلوهاي باغمونو خشك كرده»
خلاصه همه براش دست زدند ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر