بابايي علي بعضي شبا قصه هاي بچگي خودشو براي آيسان تحت عنوانهاي «علي بابا و ...» تعريف ميكنه. مثل «علي بابا و مسابقه پينگ پنگ »، «علي بابا و حسن كوچولو»، «علي بابا و عمه فاطي و ماهيگيري» و ...
آيسان از قصه هاي واقعي خيلي خوشش مي آد. به خصوص اگه مربوط به بچگي من و باباش باشه. بعضي وقتا هم دوست داره قصه هاي نوزاديش رو براش بگم.
به همين دليل منم براش وبلاگ ساختم تا وقتي بزرگتر شد هي مجبور نشم براش قصه بگم........... خودش بياد و بخونه.... J
اينم عكس آيسان و علي باباش!
خلاصه يه شب هم قصه «علي بابا و چهل دزد بغداد» رو گفت. اما بهش نگفت كه اين قصه من نيست.
.يه روز كتابفروشي رفته بوديم كه يه دفعه كتاب قصه «علي بابا و چهل دزد بغداد» رو ديد و چون تازه خوندن و نوشتن ياد گرفته گفت ماماني روش نوشته علي بابا!
اسم داستان رو بهش گفتم، گفت: يعني كي قصه هاي بابايي رو چاپ كرده مگه اونا قصه هاي بابايي رو بلدند؟!!!
چيزايي رو كه من گفتم باور نكرد...
علي بابا هم مونده بود چه جوري به آيسان راستش رو بگه...
J
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر