ازش پرسيدم دخترم چه آرزويي داري؟
گفت: يه آرزوي خيلي بزرگ
گفتم: به من مي گي چيه؟
گفت: نه يه رازه وقتي شد اون موقعه خودت مي فهمي
گفتم: خيلي طول ميكشه بشه؟
گفت: آره شايد 100 سال طول بكشه. خدا خودش بهم قول داده.
گفتم: مي خواهي دعا كنم امشب بشه؟
گفت: نه نمي شه بايد روز باشه
گفتم: ماماني خوب به من بگو چيه؟
گفت: اِه بزار هيجاني باشه اصلا تو چه آرزويي داري؟
گفتم: آرزو دارم تو هميشه سلامت باشي و خوب بزرگ شي و ...
گفت: ماماني خوب من هم يه آرزوي اينجوري دارم ولي يه آرزوي جادويي هم دارم. ماماني تو هم آرزوي جادويي داري؟
گفتم: آره (فهميدم آرزوش در همين موردهاست)
گفت: دوست داري اسب بال دار شي؟
گفتم: نه
گفت: دوست داري جادو بشه و تو يه باربي بشي؟
.
گفت: يه آرزوي خيلي بزرگ
گفتم: به من مي گي چيه؟
گفت: نه يه رازه وقتي شد اون موقعه خودت مي فهمي
گفتم: خيلي طول ميكشه بشه؟
گفت: آره شايد 100 سال طول بكشه. خدا خودش بهم قول داده.
گفتم: مي خواهي دعا كنم امشب بشه؟
گفت: نه نمي شه بايد روز باشه
گفتم: ماماني خوب به من بگو چيه؟
گفت: اِه بزار هيجاني باشه اصلا تو چه آرزويي داري؟
گفتم: آرزو دارم تو هميشه سلامت باشي و خوب بزرگ شي و ...
گفت: ماماني خوب من هم يه آرزوي اينجوري دارم ولي يه آرزوي جادويي هم دارم. ماماني تو هم آرزوي جادويي داري؟
گفتم: آره (فهميدم آرزوش در همين موردهاست)
گفت: دوست داري اسب بال دار شي؟
گفتم: نه
گفت: دوست داري جادو بشه و تو يه باربي بشي؟
.
تازه دوزاريم افتاد قبلا هم بهم گفته بود كه دوست داره پري بشه و بال دربياره مثل تينكربل (اسم يكي از كارتونهاي باربيه)
از دست اين كارتونها...
اينم عكس تينكر بل
=========================
پي نويس (17/11/89):
امروز صبح بهم گفت: ماماني تو يه كار بد كردي، من از دستت ناراحتم
گفتم: چه كاري كردم دخترم؟
گفت: تو آرزوي جادويي منو به آني گفتي
(از دست تو اي خاله آتنا! آخه وقتي وبلاگ رو ميخوني كه نبايد به بچه بگي!!!) گفتم: ماماني فقط گفتم كه آرزوي جادويي داري ولي نگفتم دقيقا چيه در ضمن خودت هم بهم نگفتي واقعا آرزوت چيه؟
گفت: ماماني مگه تو هم آرزوي جادويي نداري كه باربي بشي خوب، آرزوي من هم در همين مايههاست.
(عجب وروجكيه اين دختره... نمي دونستم اصطلاح «در همين مايهها» رو هم بلده!!!)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر